کلبه ی سرگرمی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 157
بازدید دیروز : 206
بازدید هفته : 384
بازدید ماه : 363
بازدید کل : 122412
تعداد مطالب : 489
تعداد نظرات : 109
تعداد آنلاین : 1

ahang

كد موسيقي براي وبلاگ

000000 00000 onLoad and onUnload Example


شیشه خاطرات یه دختر در زمان مجردی !!

نويسنده: نیلوفر تاريخ: جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

هندونه لذتش تو اینطوری خوردنشه...

نويسنده: نیلوفر تاريخ: پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

معجونی عالی برای بعد از بند انداختن روی صورت

 

یک خیار متوسط را به همراه ۱۰۰ گرم نعناع داخل مخلوط کن ریخته ومخلوط نمایید تا خمیر یک دستی حاصل گردد.
این معجون را به پوست خود مالیده و پس از ۲۰ دقیقه پوست خود را شستشو دهید.
اگر میخواهید پوستتان سفت و مستحکم شود به مخلوط کن یک سفیده تخم مرغ نیز بیفزایید.
نويسنده: نیلوفر تاريخ: پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رفتار آقا پسرای دانشجو از ترم اول تا آخر

 

ترم اول (ترم جو گیریدگی):

 
الو سلام مامانی. منم هوشنگ.
وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه رو بگو.
وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن
و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده؛ تنم مور مور میشه...
راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.
دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشس!
لامصب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!
پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!

 


 
• ترم دوم (ترم عاشق شدگی):

 
آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من.
می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.
می خواهمت با تمام وجود عزیزم.
همه پول و سرمایه من متعلق به توست.
بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام باهات ازدواج کنم ...
امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس می درخشیدی تماشا می کردم...

 


 
• ترم سوم (ترم افسردگی):

 
الو مامان سلام.
مریم منو ول کرد و گذاشت رفت!
مامان جون افسرده شدم آخه اولین عشقم بود حالا هم دارم میمیرم از غصه.
ای خدا بیا منو بکش و راحتم کن.
مامان من این زندگی رو نمی خوام ...
دیگه خسته شدم از دنیای وانفسا

 


 
• ترم چهارم (ترم زرنگ شدگی):

 
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟
منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟
دلم تنگ شده واست. گنجشک کوچولوی من. بیا ببینمت قربونت برم ...
مهشید جون من پشت خطی دارم. مامانمه. بعداً بهت زنگ میزنم ...

 
الو به به سلام چطوری ندا جون؟
آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم!
پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟
به خدا منم دلم یه ذره شده واست.
باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو...

 


 
• ترم پنجم (ترم مشروطه گی):

 
الو سلام استاد!
قربون بچه ات! دارم مشروط میشم، 2 نمره بهم بده.
به خدا دیشب بابابم سکته کرد، مرد.
مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه.
منم ضربه روحی خوردم شدید، دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ...
اگه این مورد مشروط پشروطه ما اوکی بشه قول میدم جبران کنم ...

 


 
• ترم ششم (ترم ولخرجیدگی) :

 
الو مامان من خونه می خوام!
راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.
دوباره بفرست. خرج پروژه ام شد!!!

 


 
• ترم هفتم (ترم پاتوقیده گی):

 
خودتون دیگه سیر تا پیازشو حدس بزنین دیگه ...

 


 
• ترم هشتم (ترم فارغ التحصیلگی):

 
الو سلام خانم.
واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.
فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا ...
ای وای بر من؛ کی میره اینهمه راهــــو .
نويسنده: نیلوفر تاريخ: پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وقتی که خنده به گریه تبدیل می شود

نويسنده: نیلوفر تاريخ: پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تصاویری از رانندگی خانم ها!

نويسنده: نیلوفر تاريخ: پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از کدوم یکی استفاده میکردی؟؟؟

نويسنده: نیلوفر تاريخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: نیلوفر تاريخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

نويسنده: نیلوفر تاريخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق در لحظه پديد مي آيد.

دوست داشتن در امتداد زمان.

اين اساسي ترين تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است.
 

نويسنده: نیلوفر تاريخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 43 44 45 46 47 ... 49 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to javidan13.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com